فسخ نکاح
فسخ نکاح
به جز جنون که عیب مشترک برای زن و مرد در فسخ نکاح است عیوب دیگری توسط قانون گذار در قانون مدنی برای زن و مرد به طور جداگانه ذکر شده که موجب فسخ می شوند
مطابق ماده ۱۱۲۳ ق.م: عيوب ذيل در زن موجب حق فسخ براي مرد خواهد بود:
۱ – قَرَن ۲ – جذام ۳ – برص ۴ – افضاء ۵ – زمينگيري ۶ – نابينايي از هر دو چشم.
قرن عبارت است از استخوان يا گوشت زائدي كه در آلت تناسلي زن كه مانع نزديكي شوهر با او ميگردد.
افضاء در اصطلاح علم پزشكي چنين تعريف شده است: وجود ارتباط غيرطبيعي مادرزادي يا اكتسابي بين مهبل و يا راست روده پارگي التيام يافته ناحيه ميان دو راه در تحت اين عنوان بررسي ميشود و در بسياري از موارد با جراحي ترميمي قابل درمانست.
در تعريف ديگري اين عيب بدين شكل معرفي شده است: ارتباط انتهاي تحتاني روده بزرگ با مهبل، و يا مجاري ادرار و مثانه و مهبل. اين حالت در قسمتي از جدارههاي داخلي به وجود ميآيد و موجب اختلال روابط جنسي ميگردد.
در اين عيب بر اثر پارگي كه بوجود ميآيد، مجراي بول و غايط يا بول و حيض يكي ميشود، عدهاي از حقوقدانان معتقدند كه هر چند پارگي مزبور را بتوان بعد از عقد بوسيله عمل جراحي به صورت طبيعي درآورد، حق فسخ ساقط نميگردد زيرا حق مزبور در اثر عقد براي شوهر حاصل شده است و در مورد ترديد در بقاء خيار پس از عمل جراحي وجود اين حق استحصاب ميشود.
اما به نظر ميرسد كه هدف قانونگذار از ايجاد حق فسخ با وجود چنين عيبي جلوگيري از ضرر مرد است، بنابراين اگر بتوان بوسيله عمل جراحي يا وسايل درماني ديگري اين عيب را برطرف نمود، حق فسخي كه قانونگذار به مرد داده است مبناي حقوقي خود را از دست خواهد داد و اين حق ساقط ميشود. براي مثال اگر زني دچار عيب افضاء گردد و مخرج بول و حيض وي يكي شود و براي مرد حق فسخ به خاطر وجود اين عيب حاصل شود ولي زن با مراجعه به پزشك اين عيب را برطرف نمايد به نظر ميرسد شوهر ديگر نميتواند به استناد به وجود اين عيب در زمان نكاح عقد را بر هم بزند.
از طرف ديگر با توجه به اصول كلي حقوق خانواده متوجه ميشويم كه هدف قانونگذار همواره در مورد خانواده اين است كه از خانواده و استحكام آن حمايت شود و از جداييهاي بيمورد تا حد ممكن جلوگيري به عمل آيد. بنابراين با در نظر گرفتن اين هدف مهم، برداشت چنين تفسيري به نظر با اصول و موازين حقوقي صحيحتر و معقولتر به نظر ميرسد.
مطابق ماده ۱۱۲۲ ق.م: عيوب ذيل درمرد موجب حق فسخ براي زن خواهد بود:
خصاءعنن به شرط اینکه ولو یک بار عمل زناشویی را انجام نداده باشدمقطوع بودن آلت تناسلی به اندازه ای که قادر به عمل زناشویی نباشد.
خصاء به كسر خاء و مد عبارت از اخته بودن مرد بوسيله كشيدن بيضههاي او ميباشد و شخص مزبور را خصي (به فتح خاء) گويند – و در حكم خصاء و جاء ميباشد. و جاء در لغت به معني كوبيده شدن بيضهها است. خصاء در صورتي براي زن ميتواند ايجاد حق فسخ نمايد كه داراي دو شرط ذيل باشد:
۱) اين حالت قبل از نكاح حادث شده باشد و زن نيز به آن جاهل باشد.
۲) مانع از ايفاي وظيفه زناشويي باشد.
عنن ناتواني جنسي مرد است كه به موجب آن آلت مرد منتشر نميشود، به عبارت ديگر قوه نشر آلت تناسلي مرد ضعيف ميشود. كسي كه داراي اين بيماري است او را عنينImpotence گويند. در اين بيماري شهوت يا عدم تمايل به زنان از سوي مرد مورد توجه نيست چرا كه ممكن است مردي عنين باشد در حاليكه داراي ميل شديد به جنس مخالف است. اين بيماري همانطوري كه ممكن است طبيعي باشد احتمال دارد معلول كنشهاي رواني نيز باشد.
توجه به بند دوم ماده ۱۱۲۲ ق.م كه اشاره دارد به اين نكته كه«عنن به شرط اينكه ولو يكبار عمل زناشويي را انجام نداده باشد.» زن حق فسخ نكاح را خواهد داشت ميتوان نتيجه گرفت كه طبق اين ماده از قانون مدني در صورتي مرد عنين محسوب ميشود كه به هيچ وجه قدرت عمل زناشويي را نداشته باشد بنابراين اگر مرد ولو يك بار عمل زناشويي را انجام داده باشد زن حق فسخ نكاح را نخواهد داشت.
اين نكته قابل ذكر است كه قبل از اصلاح ماده ۱۱۲۲ ق.م طبق بند ۱ اين ماده براي اينكه زن بتواند از حق فسخ ناشي از عنن شوهر خود استفاده نمايد ميبايستي به دادگاه رجوع نمايد و دادخواستي در اين خصوص تسليم دادگاه كند، در اين صورت دادخواست زن به شوهر وي ابلاغ ميشد و مهلتي يك ساله از تاريخ تقديم دادخواست به مرد داده ميشد تا به معالجه خود بپردازد و عيب خود را رفع نمايد. هرگاه در اين مدت مرد توانايي جنسي خود را به دست آورد، زوجه حق خيار فسخ نخواهد داشت در غير اين صورت زن ميتوانست بلافاصله اعمال خيار فسخ نمايد. اين ماده در ۱۴ آبان ۱۳۷۰ به اين شرح اصلاح گرديد: «عنن به شرط اينكه ولو يك بار عمل زناشويي را انجام نداده باشد.»
۲) طبق ماده ۱۱۲۵ قانون مدني:«جنون و عنن در مرد هرگاه بعد از عقد هم حادث شود موجب حق فسخ براي زن خواهد بود.»
بنابراين برطبق مفاد ماده ۱۱۲۵ ق.م عنن در مرد چه در هنگام عقد وجود داشته باشد و چه پس از عقد به وجود آيد براي زن حق فسخ نكاح را ايجاد ميكند.
در مورد فلسفه اين امر ميتوان گفت كه چون در شرع زن حق طلاق ندارد و در قانون مدني هم طلاق گرفتن او مشروط به شرايطي است، شارع و قانونگذار خواستهاند در مورد جنون مرد و عنن براي رهايي زن چارهاي بيانديشند و به اين ترتيب به او حق فسخ دادهاند و حال آنكه جنون زن اگر عارض بعد از عقد باشد چنانكه ديديم به مرد خيار فسخ نميدهيم. زيرا مرد در مورد جنون زن مستأصل نميشود چه اولاً ميتواند او را طلاق دهد و ثانياً چون تعدد زوجات مجاز است، مرد با وجود زن مجنون خود ميتواند زني ديگر اختيار كند.
اگر آقایان متوجه شدند که همسرشان دارای بیماریهای موجب فسخ می باشند به هیچ عنوان نباید نزدیکی کنند و در صورت عدم تمایل به ادامه زندگی، دعوای فسخ را مطرح نمایند زیرا بعد از نزدیکی، کل مهر با وجود فسخ نکاح به زن تعلق میگیرد و در صورتیکه موجب فسخ، عنن (یعنی ناتوانی جنسی مرد در امکان برقراری رابطه زناشویی با همسر خود) باشد خانمهای محترم میتوانند نصف مهر را حتی در صورت عدم نزدیکی، از همسرشان دریافت نمایند.
فسخ نکاح با طلاق تفاوت هایی دارد مثلا در فسخ نکاح نیاز به تشریفات طلاق مانند اجرای صیغه طلاق و یا داوری و شهادت شهود نمیباشد و زمانیکه نکاح فسخ میشود مانند اینست که اصلا ازدواجی صورت نگرفته است. در صورتی که فسخ نکاح انجام شود آثار ازدواج به طور کلی از بین خواهد رفت. تفاوت دیگر اینست که فسخ نکاح هم راجع به نکاح دائم است و هم نکاح موقت ولی طلاق فقط نسبت به نکاح دائم میباشد.
اگر مرد یا زن دچار جنون یا دیوانگی باشند، طرف مقابل میتواند نکاح را فسخ کند. احتمالاً کسی شکی ندارد که این حکم قانونگذار کاملاً عادلانه و منطقی است. تصورش را بکنید که فردی با کسی دیگر ازدواج کند که دچار بیماریهای روانی جدی و شاید خطرناک است. مسلماً با چنین فردی نمیتوان به راحتی از «طلاق» حرف زد. به همین دلیل، قانونگذار حق فسخ یکجانبه این ازدواج را مطرح کرده است. البته تشخیص اینکه بیماری فرد «جنون» است یا بیماری روحی دیگر، با پزشکی قانونی است که دادگاه معلوم میکند.
تدلیس در نکاح برای زن و مرد حق فسخ بوجود میاورد؟
یکی از مواردی که به طرفین اجازه میدهد ازدواج را فسخ کنند کاری است که «تدلیس» نام دارد. یعنی فرد به اصطلاح کلی کلک بزند و صفتهایی را به خود نسبت بدهد که آنها را ندارد. اگر فردی با این روش ازدواج کند، تکلیف آن ازدواج معلوم است: همسر میتواند ازدواج را فسخ کند. حق هم دارد! تصور کنید آقای خواستگار خودش را دارای تحصیلات عالی یا ثروتمند یا متخصص در هنر خاصی معرفی کند و دل عروسخانم را ببرد! آنوقت، بعد از اینکه خطبه عقد جاری شد، عروس بیچاره بفهمد که تمام چیزهایی که درباره همسرش تصور میکرده، دروغ بوده است.
در ضمن، تفاوتی نمیکند که این صفات و ویژگیهای دروغین در متن عقد نوشته شده باشد یا خیر، چون در هر دو حالت، حق فسخ وجود دارد. بنابراین، آنچه در تدلیس مهم است وجود سوء نیت و قصد فریب طرف مقابل است.
فسخ نکاح اگر توسط وکیل انجام شود چه مزایایی دارد؟
مدت زمانی که نکاح فسخ میشود کمتر میباشد.
نیازی به حضور زن و یا مرد در دادگاه نخواهد بود.
در صورتیکه نکاح فسخ شود دیگر مهریه به زن تعلق نخواهد گرفت.
اگر هدایا و یا وسایلی به یکدیگر پرداخت شده باشد وکیل میتواند آن را برگرداند.
وکیل میتواند بعد از اینکه نکاح فسخ شد نام همسر را از شناسنامه زن و مرد حذف و شناسنامه جدید بگیرد.
تکلیف پرداخت مهریه در صورت فسخ نکاح و فرق آن با حالت طلاق چیست؟
ماده ۱۱۲۱ الی ۱۱۳۲ قانون مدنی به فسخ نكاح اختصاص پیدا کرده است و عیوب مرد و زن كه حق فسخ نكاح برای طرفین ایجاد می كند، كاملاً در آن درج گردیده است. اما موضوعی كه حائز اهمیت می باشد «تكلیف مهریه» در فسخ نكاح و تفاوت آن با طلاق است مثال های زیادی در این رابطه وجود دار مثلا تصور کنید مردی دخترخانومی را به عقد خود درآورد و پس از عقد متوجه عدم بکارت خانم می شوند یا خانمی با مرد سالمی ازدواج می نماید و پس از ازدواج متوجه جنون دایم یا ادورای وی می گردد… اما آنچه که در اذهان عمومی جای گرفته اینست که اگر تقاضای فسخ عقد نكاح را بدهند از پرداخت مهریه معاف می گردند. در صورتی كه قانون بر خلاف این عقیده می باشد. ماده ۱۱۰۱۱ قانون مدده با آقای اشعار می دارد: «هرگاه عقد نكاح قبل از نزدیكی به جهتی فسخ شود زن حق مهریه ندارد، مگر در صورتی كه موجب فسخ عنن باشد كه در این صورت با وجود فسخ نكاح، زن مستحق نصف مهر است.» در این ماده اعلام شده كه اگر زن باكره باشد در صورت فسخ، مهریه به وی تعلق نمی گیرد مگر اینكه مرد بیماری عنن (ناتوانی جنسی) داشته باشد كه در این صورت نصف مهریه به وی تعلق می گیرد. این در صورتی است که اگر زوجه باکره نباشد زوج موظف است در هر صورت فسخ مهریه زوجه را پرداخت نماید. زوجه نیز اگر مطرح كننده دعوی فسخ عقد باشد با توجه به بیماری های مندرج در قانون مدنی در صورتی كه باكره نباشد می تواند تمام مهریه خود را نیز همراه فسخ نكاح دریافت كند. تنها فرقی كه فسخ نكاح با طلاق دارد اینكه اگر زوجه در زمان باكره بودن تقاضای طلاق دهد یا زوج در زمان باكرگی زوجه را مطلقه كند می بایست نصف مهریه پرداخت شود اما در فسخ نكاح اگر زوجه باكره باشد مهریه ای به وی تعلق نمی گیرد. اما در صورت عدم بكارت زوجه چه در طلاق و چه در فسخ نكاح هیچ تفاوتی در پرداخت مهریه نیست و تمام مهریه می بایست پرداخت شود. چون بسیاری از افراد به این تصور كه چون موارد فسخ نكاح در زوجه آشكار شده قادر هستند كه از فسخ نكاح استفاده نمایند و از پرداخت مهریه به زوجه رهایی یابند. در صورتی كه فقط باكره بودن زوجه است كه موجبات رهایی از پرداخت مهریه را در فسخ نكاح فراهم می كند، اما اگر زوجه باكره نباشد حال اگر مجنون باشد یا بیماری های دیگری از قبیل قرن، جذام، برص، افضاء، زمین گیری و نابینایی از هر دو چشم داشته باشد مرد اگر بخواهد نكاح را فسخ كند (با دارا بودن شرایط) می بایست تمام مهریه زوجه را بپردازد. ابتدا به نظر می رسد بهتر است در صورت (عدم بكارت زوجه) زوج همیشه مطابق ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی از خواسته طلاق استفاده كند تا از فسخ نكاح و در این باب دیگر نیاز نیست كه به بیماری های فوق الاشعار در دادگاه اشاره نماید، یا اقدام به اثبات تدلیس در دادگاه كند و دلیل ارائه دهد. چون در هر دو حالت می بایست تمام مهریه را پرداخت كند، این موضوع از مفهوم مخالف ماده ۱۱۰۱۱ برداشت می شود. اما به این راحتی ها هم نیست این فقط در باب (مهریه) است. اگر زوجه بخواهد عقد نكاح را فسخ كند در صورت بكارت زوج هیچ مهریه ای پرداخت نمی كند و در صورت عدم بكارت زوج تمام مهریه را پرداخت می كند اما در خصوص طلاق اگر زوج بخواهد زوجه را مطلقه نماید در صورت بكارت نصف مهریه و در صورت عدم بكارت ۱- تمام مهریه ۲- اجرت المثل ایام زندگی ۳- در صورت دارا بودن شرایط، نصف دارایی ۴- نفقه معوقه و دوران عده را نیز باید همراه مهریه بدهد.